اخبار ویژه
خانه / اخبار ویژه / عرضه دین حضرت عبدالعظیم الحسنی برامام هادی (علیه السلام )

عرضه دین حضرت عبدالعظیم الحسنی برامام هادی (علیه السلام )

عرضه دین حضرت عبدالعظیم الحسنی برامام هادی (علیه السلام )
حضرت عبدالعظیم در سلسله‌ی نسب و انتساب به امامین همامین حسنین علیهما السلام به دو واسطه از امام علی نقی علیه‌السلام نزدیک ‌تر است؛ زیرا حضرت امام علی نقی علیه ‌السلام در نسب به شش واسطه به حضرت سیدالشهداء امام حسین علیه‌السلام می رسد و در عمود نسب، هفتمین فرزند حضرت و هشتمین فرزند حضرت امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهماالسلام محسوب می شود. اما نسب حضرت عبدالعظیم به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبی علیه‌السلام می رسد که در عمود و نسب پنجمین فرزند حضرت مجتبی علیه‌السلام و ششمین فرزند امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا علیهماالسلام است. با این وجود این سید عظیم الشأن جلیل القدر در برابر حجت خدا و صاحب ولایت امر چنین متواضعانه رفتار می نماید که همین ادب و حفظ احترام امام و عرض دین از شخصی مثل او به حضرت هادی علیه‌السلام دلیل باهر و روشنی بر کمال معرفت، جلالت قدر و عقیده‌ی محکم او به ولایت و امامت آن حضرت می ‌باشد که اگر چه در سلسله‌ی شرف نسب به پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین و حضرت زهرا سلام الله علیهم از امام هادی علیه‌السلام نزدیک تر است، اما با معرفتی که دارد می داند در برابر مقام ولایت و امامت و حجت خدا هر که باشد و هر چه داشته باشد محو است، و ایمان به ولایت اقتضا دارد که تا آنجا که در توان دارد شرط ادب و اطاعت از ولی خدا را رعایت نموده و عرض وجودی نکند و زبان حالش این باشد:

((با وجودت ز من آواز نیاید که منم ))

imgres
اما روایتی که دلالت دارد بر فضل زیارت حضرت عبدالعظیم و وفات او در عصر امامت امام هادی علیه‌السلام روایتی است که صدوق در ثواب الاعمال از شخصی که خدمت حضرت هادی علیه‌السلام شرفیاب شد. امام علیه‌السلام از او پرسید:
«أَینَ کُنْتَ؟»
کجا بودی؟
جواب داد:
«زُرْتُ الحسینَ علیه‌السلام»
حسین علیه‌ السلام را زیارت کرده ام (یعنی به زیارت او بودم).
حضرت هادی علیه‌السلام فرمود:
«أَمّاإِنَّکَ لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عَبْدِالْعَظیمِ عِنْدَکُمْ لَکُنْتَ کَمَنْ زارَ الْحُسَین بنَ عَلی علیه‌السلام»[ثواب الاعمال، ص ۹۹، کامل الزیارات،
باب ۱۰۷، ۵۳۷]

آگاه باش! اگر قبر عبدالعظیم را زیارت کرده بودی، که نزد شما است، هر آینه مثل کسی بودی که حسین بن علی علیه‌السلام را زیارت کرده باشد.

از جمله روایاتی که بر فضل و علم این شریف بزرگوار دلالت دارد، روایتی
است منقول از حضرت هادی علیه‌السلام که به یکی از شیعیان ری می فرماید:

«إِذا أَشْکَلَ عَلَیکَ شَی‌ءٌ مِنْ أَمْرِ دِینِکَ بِناحِیتِکَ فَسَلْ عَنْهُ عَبْدَ الْعَظیمِ بْنِ عبدِاللّهِ الحَسَنی و اقْرَأْهُ مِنّی السَّلامَ»[مستدرک الوسائل، کتاب صفات القاضی …- باب حکم التوقف و الاحتیاط فی القضاء و الفتوی و العمل ۱۷/ ۳۲۱ ح ۳۲ ش ۲۱۴۷۰] هرگاه چیزی از امر دین تو بر تو مشکل شد، در ناحیه‌ی خودت در مورد آن از عبدالعظیم بن عبدالله الحسنی سؤال کن و از من به او سلام برسان.
از اینکه چنین شخصیتی در مقام عرض دین خود برآمده است، اهمیت تصحیح عقاید، اعم از آنچه واجب الاعتقاد یا فراتر و بیشتر از آن است، معلوم می شود.
امور واجب الاعتقاد اموری است که برحسب ارشادات کتاب و سنت، همه باید به آنها به مفهوم و تعریفی که از کتاب و سنّت برای آنها شده، معتقد باشند تا اطلاق مسلم و مؤمن بر آنها صحیح باشد.
و آنچه فراتر و گسترده تر از این امور است که عدم التفات و عدم اعتقاد به آنها مضر به اسلام و ایمان نیست، اعتقاد به آنها به عنوان یک امر دینی و مربوط به دین نیز باید با دلیل معتبر از کتاب و سنت اخذ شده باشد؛ چنان که عدم اعتقاد به آنها با وجود دلیل کافی از کتاب و سنت و التفات به آن دلیل، عدم ایمان به نبوت است.

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى الدَّقَّاقُ «۱» وَ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ الصُّوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو تُرَابٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى الرُّویَانِیُّ «۲» عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی عَلِیِّ بْنَ مُحَمَّدٍ ع فَلَمَّا بَصُرَ بِی قَالَ لِی مَرْحَباً بِکَ یَا أَبَا الْقَاسِمِ أَنْتَ وَلِیُّنَا حَقّاً قَالَ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَعْرِضَ عَلَیْکَ دِینِی فَإِنْ کَانَ مَرْضِیّاً ثَبَتُّ عَلَیْهِ حَتَّى أَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ هَاتِ یَا أَبَا الْقَاسِمِ فَقُلْتُ إِنِّی أَقُولُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَاحِدٌ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ خَارِجٌ عَنِ الْحَدَّیْنِ حَدِّ الْإِبْطَالِ وَ حَدِّ التَّشْبِیهِ وَ إِنَّهُ لَیْسَ بِجِسْمٍ وَ لَا صُورَهٍ وَ لَا عَرَضٍ وَ لَا جَوْهَرٍ بَلْ هُوَ مُجَسِّمُ الْأَجْسَامِ وَ مُصَوِّرُ الصُّوَرِ وَ خَالِقُ الْأَعْرَاضِ وَ الْجَوَاهِرِ وَ رَبُّ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ مَالِکُهُ وَ جَاعِلُهُ وَ مُحْدِثُهُ وَ إِنَّ مُحَمَّداً ص عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ خَاتَمُ النَّبِیِّینَ فَلَا نَبِیَّ بَعْدَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ إِنَّ شَرِیعَتَهُ خَاتِمَهُ الشَّرَائِعِ فَلَا شَرِیعَهَ بَعْدَهَا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ «۳» وَ أَقُولُ إِنَّ الْإِمَامَ وَ الْخَلِیفَهَ وَ وَلِیَّ الْأَمْرِ بَعْدَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَیْنُ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ أَنْتَ یَا مَوْلَایَ فَقَالَ ع وَ مِنْ بَعْدِی الْحَسَنُ ابْنِی فَکَیْفَ لِلنَّاسِ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ قَالَ فَقُلْتُ وَ کَیْفَ ذَاکَ یَا مَوْلَایَ قَالَ لِأَنَّهُ لَا یُرَى شَخْصُهُ وَ لَا یَحِلُّ ذِکْرُهُ بِاسْمِهِ حَتَّى یَخْرُجَ فَیَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً قَالَ فَقُلْتُ أَقْرَرْتُ وَ أَقُولُ إِنَّ وَلِیَّهُمْ وَلِیُّ اللَّهِ وَ عَدُوَّهُمْ عَدُوُّ اللَّهِ وَ طَاعَتَهُمْ طَاعَهُ اللَّهِ وَ مَعْصِیَتَهُمْ مَعْصِیَهُ اللَّهِ وَ أَقُولُ إِنَّ الْمِعْرَاجَ حَقٌّ وَ الْمُسَاءَلَهَ فِی الْقَبْرِ حَقٌّ وَ إِنَّ الْجَنَّهَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ الصِّرَاطَ حَقٌّ وَ الْمِیزَانَ حَقٌّ وَ إِنَّ السَّاعَهَ آتِیَهٌ لا رَیْبَ فِیها وَ إِنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَقُولُ إِنَّ الْفَرَائِضَ الْوَاجِبَهَ بَعْدَ الْوَلَایَهِ الصَّلَاهُ وَ الزَّکَاهُ وَ الصَّوْمُ وَ الْحَجُّ وَ الْجِهَادُ وَ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَرِ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ع یَا أَبَا الْقَاسِمِ هَذَا وَ اللَّهِ دِینُ اللَّهِ الَّذِی ارْتَضَاهُ لِعِبَادِهِ فَاثْبُتْ عَلَیْهِ ثَبَّتَکَ اللَّهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَه .
عبدالعظیم حسنی فرمود : بر آقا و مولای خود ، علی بن محمّد علیه ‌السلام وارد شدم، چون نظر آن حضرت بر من افتاد، فرمود: مرحبا ای ابوالقاسم، براستی که تو از دوستان ما هستی.
عبدالعظیم گفت : عرض کردم : ای پسر پیغمبر، می‌ خواهم عقاید دینی خود را بر شما عرضه بدارم، اگر پسندیده باشد بر او ثابت باشم تا به لقای خداوند برسم.
امام علیه ‌السلام فرمود : بگو، ای ابوالقاسم.
گفت : عرض کردم : من معتقدم که خدا یکی است و مانند او چیزی نیست، و از دو حدّ ابطال و تشبیه بیرون است، خداوند جسم و صورت و عَرَض و جوهر نیست، بلکه پروردگار ، اجسام را جسمیّت داده و صورت ها را تصویر فرموده، و اَعراض و جواهر را آفریده است، او خداوند همه چیز و مالک و محدث اشیاست. معتقدم که محمد صلی‌الله علیه وآله بنده و فرستاده او خاتم پیغمبران است، و پس از وی تا روز قیامت پیغمبری نخواهد بود، شریعت وی آخرین شرایع بوده و پس از او دینی و مذهبی نخواهد آمد. عقیده ی من درباره امامت این است که امام بعد از حضرت رسول صلی ‌الله علیه وآله امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه‌السلام است، بعد از او حسن، پس از وی حسین و علی بن الحسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّد بن علی و سپس شما.
در این هنگام حضرت هادی علیه‌السلام فرمود : پس از من فرزندم حسن امام است، لیکن مردم درباره امام بعد از او چه خواهند کرد؟
گوید: عرض کردم : ای مولای من، مگر آن چگونه است؟
فرمود: امام بعد از فرزندم حسن شخصش دیده نمی‌ شود و اسمش در زبان ها جاری نمی‌ گردد تا خروج کند و زمین را از عدل و داد پر کند، همان طور که از ظلم و ستم پر شده باشد.
عبدالعظیم گفت : عرض کردم : به این امام غائب هم معتقد شدم و اکنون می‌ گویم : دوست آنان دوست خدا و دشمن ایشان دشمن خدا است، طاعت آنان طاعت پروردگار و معصیت و نافرمانی از آنها موجب معصیت اوست.
من عقیده دارم که معراج و پرسش در قبر و هم چنین بهشت و دوزخ و صراط و میزان حق‌اند، و روز قیامت خواهد آمد و در وجود آن شکی نیست، و خداوند همه مردگان را زنده خواهد کرد و نیز عقیده دارم که واجبات بعد از اعتقاد به ولایت و امامت عبارت‌اند از: نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر.
در این هنگام حضرت هادی علیه ‌السلام فرمود : ای ابوالقاسم ، به خدا سوگند این دین خداست که برای بندگانش برگزیده است، بر این عقیده ثابت باش. خداوند تو را به همین طریق در زندگی دنیا و آخرت پایدار بدارد.
شرح حدیث عرض دین حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام، ص۱۱ الی ۱۲ (از تألیفات مرجع گرانقدر حضرت آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی (مدّظلّه الشّریف)
درس‌های اخلاقی از عرضه دین حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام
نکته‌ی ادبی و اخلاقی که باید از حکایت عرض دین این سید شریف جلیل حسنی آموخت، پرهیز از غرور به علم و مقام علمی است، مبادا که انسان به علم خود و به چند کلمه اصطلاح مغرور شود. غرور یکی از آفات بزرگ درخت انسانیت و موانع رشد، ترقّی و نیل به کمالات است، اما در میان انواع آن، غرور به علم و غرور به عقل و فهم از همه خطرناک تر است.
از این رو بزرگان و پرورش یافتگان مکتب وحی و مدرسه‌ی تربیت اهل بیت علیهم‌السلام و افراد ساخته شده و به انسانیت رسیده، هر چه علم و درکشان بیشتر می شود، خضوع علمی، شکستگی نفسانی و تواضعشان در برابر بزرگان و اساتید زیادتر می گردد، و در ابدای نظر پیرامون مسائل، حدّت و تندی ندارند، و به اصطلاح فقها، تسرع در فتوا نمی نمایند. اینان می فهمند که رفع هر جهلی موجب التفات به جهل ها و مجهولات بیشتر و دریافت پاسخ به هر پرسشی برایشان منبع پرسش ها و سؤالات زیادتر است.
بنابراین اگر از یک شخص کم اطلاع، در مورد شناخت انسان، حیوان، درخت، خورشید، ماه یا حقیقت حیات و چیزهای دیگر پرسیده شود، بی تأمل ادعای شناخت می نماید، امّا اگر از یک عالم یا دانشمندی که عمرش را در رشته های مختلف علوم صرف کرده باشد بپرسند: آیا بالاخره این اشیا و این مظاهر قدرت باری تعالی و خودش یا همه کوشش هایش را شناخته است، جواب خواهد داد: متأسفانه هنوز این اشیا ناشناخته مانده اند، و همین درک، دلیل اوج شناخت و بینش وسیع او است؛ شناختی که آن شخصِ اول، از آن محروم است و برای اینکه این شناخت را دارد کمال است.
حضرت عبدالعظیم با وجود بهره‌مندی از چنین درک و شناختی، متواضعانه در برابر امام زمان خود زانو بر زمین نهاده و دینش را عرضه می دارد.
نکته‌ی دیگر
ادب و صفت ممتاز و ارزشمند دیگری که در جریان این عرض دین از حضرت عبدالعظیم ظاهر می شود، تسلیم بی چون و چرای آن شخصیت والا در مقابل مقام ولایت و حجت خداست که باید از آن درس آموخت و در مقام پذیرش حق و اعتراف به حق دیگران بدون هیچ سربزرگی و نخوتی باید حق گزاری کرد که شعبه ای از «انصاف الناس من نفسک»[وسائل الشیعه، کتاب الجهاد- باب وجوب اجتناب المحارم- ح ۲۰۴۳۷/ ۱۱- ۱۵/ ۲۵۵] است و یکی از سه عملی است که در بین اعمال جلیله و فضایل ممتازه سخت ترین اعمال می‌ باشد؛ یعنی هر کسی مرد عرض اندام در میدان این مسابقه نیست و کُمِیت بیشتر افراد در آن لنگ و ناتوان است.

{پایان}

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

-- بارگیری کد امنیتی --