عبرتهای عاشورا درکلام مقام معظم رهبری
بســـــــــــم الله الـــرحمن الـــرحیـــــــــــم
از مهم ترین آموزه ها و تعالیم عاشورا، در طول سالیان دراز و قرن های متمادی، عبرت آموزی این واقعۀغم بار تاریخی است و باید اذعان داشت مهم تر از درس های عاشورا عبرت های عاشوراست. درس های عاشورا راه درمان را نشان می دهد و عبرت ها راه پیـش گیری را، اندیشه های فعّال و ذهن های هوشیار از مشاهدۀکربلا و پدید آمدن این حادثۀبزرگ و دردناک، در تاریخ صدر اسلام، به عبرت ها و چرایی ایجاد آن می رسند.
مـقام معظم رهبری، با اندیشه ای ژرف و دانشی وسیع، درس ها، پیام ها و عبرت هایی از مدرسۀعاشورا مطرح نـموده و جـان تـشنۀشنوندگان را از درس های سازنده و الهام آفرین عاشورا سیراب می نماید.
نوآوری، طراوت بیان، خلوص، عامل بودن و زمان آگـاهی سبب گشته، دُرهای صید شده از آموزه های عاشورایی زیر نور خورشید آگاهی بدرخشند، چـشم ها را خیره کرده و از جان بـر آمـده بر جان نشینند.
در دوران سیاه ستم شاهی، که اختناق یزیدی نفس ها را در سینه ها حبس کرده بود و ضرورت مبارزه ای حسینی از هر جهت احساس می شد، در مراسم تاسوعا و عاشورای حسینی از سویی غبار تحریف از چهرۀمکتب عاشورا مـی زداید و از دیگر سو پیام عاشورا را چنان ترسیم می نماید که راه مبارزه را روشن و فروخفتگان را بیدار و عاشقان کربلا را به آنجا می برد که چون یاران امام حسین علیه السلام نه از خیل دشمن می ترسند و نه از قساوت قساوت پیـشگان هـراسی به خود راه می دهند.
پس از به بارنشستن آموزه های حسینی در مقطعی از زمان و پیروزی اعجاب برانگیز انقلاب اسلامی ایران، این آموزه ها و درس ها در قالبی دیگر، به صورتی متین و راه گشا مطرح می شوند و راه زیستن را به پیروان نهضت حـسینی، بـا تکیه بر آموزه های عاشورا می آموزد. در طول جنگ تحمیلی که درس های عاشورا و نهضت حسینی اوج یافته و الهام بخش ملتی بزرگ و حماسه آفرین می گردد، در خطابه ها و تحلیل هایی استوار، درس ایمان، فداکاری، ایثار، شـهادت طلبی، بـصیرت، دشمن شناسی، مقاومت و صبر را فرا روی نسل انقلاب ایران می گشاید.
این درس ها اثری شگرف در مردان و زنان این مرز و بوم به جای می نهد که خود از آن چنین می گویند:
در شب هفتم یکی از برادران شهید در اهواز شرکت کـردم. مـیان ایـن جوان ها حتی مردان میان سـال، وقـتی نـگاه بر چهرۀآنها می کردم با همۀدل احساس می کردم که دارم شهدای کربلا را زنده در مقابل خود می بینم. این حماسه آفرینان جهان امـروز، ایـن کـسانی که حاضرند گرسنگی بکشند و مقاومت بکنند و اما آنـچه را کـه به نظرشان خلاف رضای خداست انجام ندهند.[1]
و مشاهدات خود از شهادت طلبی، بزرگ ترین درس عاشورا در آن شرایط سرنوشت ساز، را این گونه ترسیم مـی کند:
وقـتی مـلتی حرفی ندارد که شهید بدهد و شهید بشود، هیچ قدرتی در مـقابل او تاب مقاومت نخواهد آورد.[2]
ملت ایران با فراگرفتن همین درس ها، در صحنه های گوناگون مبارزه، در جبهه های مقاومت و ایثار و در سایر میدان ها، حـماسه آفـریدند و صـحنه هایی افتخارآمیز و ماندنی در تاریخ شکوهمند ایران اسلامی ایجاد نمودند.
سرانجام در پرتو این مـقاومت ها، رشـادت ها، ایثارها و جان فشانی ها، نظام مقدس جمهوری اسلامی به درختی تنومند و سترگ، که از بادها و طوفان ها باکی نداشت، تـبدیل گـردید. هـمۀاین ها به برکت درس های به یادماندنی و مکرر عاشورا بود که در ایران زمـزمه گـردیده و بـه الگوی بی نظیر مقاومت بدل شد. در شرایط کنونی و در سالی که با درایت رهبر مـعظم انـقلاب بـه نام عزّت و افتخار حسینی نامیده شده، عبرت های عاشورا سازنده ترین گزینه است که ره آوردی گران سنگ را در پی دارد. بـا تـوجه به عبرت هاست که می توان از تکرار تاریخ و سلطۀجباران و منافقان جلوگیری کرد. بدین روی بـه تـبیین ایـن بخش از رهنمودهای رهبر فرزانۀانقلاب می پردازیم.
عبرت
نخست لازم است که مفهوم عبرت را توضیح دهیم.
عبرت اسـم نـوع از مصدر عبور، به معنای گذر از آب و مانند آن و یا اسم مصدر از اعتبار است.
کاربرد عـبرت در جـایی اسـت که از امر قابل مشاهده ای، به امری غیر قابل مشاهده دست یابیم،[3] به گونه ای که بـتوانیم بـرای شناخت آن به امر مشاهده استدلال کنیم.
عبرت از حوادث تاریخی یعنی عبور از ظاهر آنـها و دسـت یـافتن به پیامی که در درونشان نهفته است و رسیدن به سنت های حاکم بر تاریخ و به کار بـستن آنـها، بـه عبارت دیگر عبرت یعنی تجربۀتاریخ و دست یافتن به آگاهی هایی که حـوادث تـاریخ از آن حکایت می کند.
گرچه جوامع بشری در ادوار مختلف و اقوام گوناگون ویژگی هایی مختص به خود را دارند، ولی در اصول کلی و بـنیادی بـه نقاط مشترکی می رسند که از آن به سنن تاریخی و قوانین حاکم بر آن یاد مـی شود. خـداوند در قرآن به همین قوانین اشاره می نماید:
«قد خـلت مـن قـبلکم سُنَنٌ فسیروُا فِی الأرض فانظروُا کیف کان عـاقبه المـکذبینَ»[4] پیش از شما ملت هایی با روش ها و طریقه هایی بوده اند؛ در زمین گردش کنید، بنگرید سرانجام آنـها کـه وعده های خدا را تکذیب کردند چـه شد؟
و بـه عبرت و پنـد گـرفتن از تـاریخ و تأمل در زندگی پیشینیان برای کشف سـنن حـاکم بر تاریخ ارشاد می فرماید:
«لقد کان فی قصصهم عبره لاُولِی الألباب»[5] در سرگذشت ایـشان بـرای صاحبان خرد (خردمندان) عبرت است.
مـقام معظم رهبری به هـمین تـأکید و سفارش می نماید:
«قرآن به ما مـی گوید کـه از گذشته تاریخ درس بگیرید. حالا ممکن است بعضی ها بنشینند، فلسفه بافی کنند کـه گـذشته برای امروز نمی تواند سرمشق بـاشد. ایـن حـرف ها را بعضی ها می گویند. مـی خواهند ایـنها را با شیوه های فلسفی ـ بـه خـیال خودشان ـ درست کنند، نمی توانند! کاری به آنها نداریم. قرآن صادق مصّدق است و ما را بـه عـبرت گرفتن از تاریخ دعوت می کند.»[6]
در خصوص حادثۀکـربلا و نـهضت امام حـسین عـلیه السلام عـبرت گیری به چه معنا اسـت؟ رهبر انقلاب معنای عبرت گیری از عاشورا را چنین تصویر می نماید:
«عاشورا به غیر از درس، یک صحنه عبرت اسـت. بـاید انسان در این صحنه نگاه کند تـا عـبرت بـگیرد. یـعنی چـه عبرت بگیرد؟ یـعنی خـود را با آن وضعیت مقایسه کند، بفهمد در چه حال و وضعیتی است. چه چیز او را تهدید می کند و چه چیز بـرای او لازم اسـت. ایـن را عبرت می گویند. یعنی شما از جاده ای عبور کـردید، یـک اتـومبیلی را دیـدید کـه واژگـون شده یا تصادف کرده و آسیب دیده است، مچاله شده و سرنشینانش نابود شده اند، می ایستید و نگاه می کنید، برای اینکه عبرت بگیرید. معلوم شود که چه جور سرعت و حرکتی، چـه جور رانندگی ای به این وضعیت منتهی می شود. این هم نوع دیگری درس است. اما درس از راه عبرت گیری.»[7]
این رویکرد به عاشورا بیشتر وقتی ثمر بخش است که حاکمیت اسلامی در جامعه به وجود آمده بـاشد و عـوامل قهقرایی که به صورت سلول های فاسد و مفسد در آمده اند از درون جامعه شروع به فعالیت کنند. هدف این است که چهرۀاین عوامل ترسیم شود تا نحوۀعملکرد آنها شناخته شود و بـرای جـلوگیری از تکرار تاریخ و از میان رفتن ثمرۀمجاهدت ها، فعالیت آنها در نطفه خفه شود.
رهبر انقلاب عبرت ها را در همین راستا ارزیابی می فرمایند:
«در مباحث مربوط به عاشورا سه بحث عـمده وجـود دارد: یکی بحث علل و انگیزه های قـیام امـام حسین علیه السلام است. . . بحث دوم بحث درس های عاشورا است. . . بحث سوم درباره عبرت های عاشورا است، که چند سال قبل از این، ما این مسأله را مطرح کـردیم کـه عاشورا غیر از درس ها، عـبرت هایی هـم دارد. بحث عبرت های عاشورا مخصوص زمانی است که اسلام حاکمیت داشته باشد. حداقل این است که بگوییم عمدۀاین بحث مخصوص به این زمان است، یعنی زمان ما و کشور ما، کـه عـبرت بگیریم.»[8]
پندآموزی و عبرت گیری از هر حادثه ای به میزان اهمیت آن حادثه و آثار آن در حیات اجتماعی انسان، در طول تاریخ، بستگی دارد. بعد از واقعۀبعثت خاتم پیغمبران، حادثه ای به عظمت و آثار عاشورا در جهت احیای بعثت و در نتیجه تـأثیر در زنـدگی بشر پدیـد نیامده.
اولاً حادثه را باید فهمید که چقدر بزرگ است، تا دنبال عللش بگردیم. کسی نگوید که حادثۀعاشورا، بـالاخره کشتاری بود و چند نفر را کشتند. همان طور که همۀما در زیـارت عـاشورا مـی خوانیم: «لقد عظمت الرزیّه و جلت و عظمت المصیبه»؛ مصیبت خیلی بزرگ است. «رزیّه»، یعنی حادثۀبسیار بزرگ. این حـادثه، خـیلی عظیم است. فاجعه، خیلی تکان دهنده و بی نظیر است.»[9]
عظمت حادثه را وقتی بهتر درک خـواهیم کـرد کـه شخصیت امام حسین علیه السلام را بشناسیم. او در کودکی محبوب پیامبر بود و آن حضرت او را سید شباب اهل جنت نـامید و در دوران جوانی مورد احترام همگان بود. در علم و فضیلت و بزرگواری، همچون برادرش امام حسن عـلیه السلام، مانند خورشید، در میان مـسلمانان، می درخشید.[10]
عـبرت های عاشورا
از مهم ترین آموزه ها و تعالیم عاشورا، در طول سالیان دراز و قرن های متمادی، عبرت آموزی این واقعۀغم بار تاریخی است و باید اذعان داشت مهم تر از درس های عاشورا عبرت های عاشوراست.[11] درس های عاشورا راه درمان را نشان می دهد و عبرت ها راه پیـش گیری را، اندیشه های فعّال و ذهن های هوشیار از مشاهدۀکربلا و پدید آمدن این حادثۀبزرگ و دردناک، در تاریخ صدر اسلام، به عبرت ها و چرایی ایجاد آن می رسند که برای انسان های کوتاه بین، گرفتار در قالب ها قابل دسترسی نمی باشد، زیـرا آنـها حوادث را تا ریشه های آن نمی توانند پی جویی کنند. حضرت آیه اللّه خامنه ای با طرح سؤالی ذهن ها را به عبرت های عاشورا و اعماق ریشه های آن می برد:
چرایی پیدایش حادثۀعاشورا
«در بخش پیدایش حادثۀعاشورا، چرایی رخداد حادثه مهم اسـت. اتـفاقی که افتاده است، در صدر اسلام است. من یک وقت گفتم[12] که جا دارد اگر ملت اسلام فکر کند که چرا پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر صلی الله علیه و آله کار کشور اسلامی بـه جـایی رسیده باشد که همین مردم مسلمان، از وزیرشان، امیرشان، سردارشان، عالمشان، قاضی شان و قاری شان در کوفه و کربلا جمع بشوند و جگر گوشۀهمین پیغمبر را با آن وضع فجیع به خاک و خون بـکشند!؟ آدم بـاید بـه فکر فرو برود که چـرا ایـن طـور شد؟[13]
از آنجا که انقلاب اسلامی ایران را در همۀمراحل الگو گرفته از نهضت حسینی می دانند انگیزۀطرح این سؤال را یک درس عملی معرّفی می نماید:
«من مـی گویم چـه شـد که کار به اینجا رسید؟ چرا امت اسـلامی کـه آن قدر نسبت به جزئیات احکام اسلامی و آیات قرآنی دقت داشت، در یک چنین قضیۀواضحی، این قدر دچار غفلت و سـستی و سـهل انـگاری بشود که چنین فاجعه ای به وجود بیاید؟
این مسأله انسان را نـگران می کند. مگر ما از جامعۀزمان پیغمبر و امیرالمؤمنین قرص تر و محکم تریم؟ چه کار کنیم که آن طور نشود؟»[14]
در عبرت های عاشورا سخن از ارتـجاع جـامعه اسـت، سخن از انحرافی است که هدف بعثت را از میان می برد، سخن از سرنوشتی اسـت کـه به سراغ همۀادیان گذشته و پیامبران آمد و کتاب آنها را تحریف و آئیین آنها را بی خاصیت و بلکه در جـهت اهـداف دشـمنان نبوّت قرار داد. سخن از خطری است که قرآن از آن چنین یاد می کند:
محمد صـلی الله علیه و آله نـیست مـگر رسول و پیامبری. پیش از او نیز پیامبرانی بودند. آیا اگر او در گذشت یا شهید شد شما بـه عـقب بـرگشته و به جاهلیت خود رجوع می کنید؟ هر که از مسیر برگردد به خدا ضرر نخواهد رسـانید. خـداوند جزای نیک به شاکران عطا خواهد کرد. [15]
سخن از سقوط ارزش هاست، سخن از گردابی است کـه هـمه چـیز را به کام خود فرو می برد و فرزندان راستین انقلاب را به قتلگاه می برد. گرچه سبط پیـامبر و سـید شباب اهل جنت باشد. رهبر معظم انقلاب می فرماید:
«حالا عبرت کجاست؟ عبرت این جـاست کـه چـه کار کنیم جامعه آن گونه نشود. ما باید بفهمیم که آن جا چه شد که جـامعه بـه اینجا رسید.»[16]
تغییراتی در خواص جامعه
در جستجوی ریشۀارتجاع جامعه و ماجراهای بعد از رحلت پیامبر صـلی الله علیه و آله و ضـعف تـدریجی جامعۀاسلامی، بار مسؤولیت این گناه نابخشودنی را بردوش آن دسته از نخبگان طرفدار حق و فرزندان انقلاب مـی یابند کـه در پی کـسب امتیازات دنیوی برآمده اند و در لغزشگاه دنیاطلبی، شهوت پرستی، مقام خواهی و مظاهر زندگی دنـیا و مـادیات لغزیده اند و ساده لوحان ناآگاه را نیز به دنبال خود کشانده اند:
«وقتی خواص طرفدار حق در یک جامعه ـ با اکـثریت قـاطعشان ـ آن چنان می شوند که دنیای خودشان برایشان اهمیت پیدا می کند، از ترس جان، از تـرس از دسـت دادن مال و از دست دادن مقام و پست، از ترس منفور شـدن و تـنهاماندن، حـاضر می شوند حاکمیت باطل را قبول بکنند و در مقابل بـاطل نـمی ایستند و از حق طرفداری نمی کنند و جانشان را به خطر نمی اندازند ـ وقتی این طور شد ـ اوّلش با شـهادت حـسین بن علی با آن وضع آغـار مـی شود، آخرش هـم بـه بـنی امیه و شاخۀمروانی و بعد بنی عـباس و بـعد از بنی عباس هم، سلسلۀسلاطین در دنیای اسلام تا امروز می رسد.»[17]
منشأ انحراف جـامعه، انـحراف و سقوط گروه اندک اما تأثیرگذاری اسـت که خواص نامیده مـی شوند. در مـعرفی چهرۀخواص که همان بـرگزیدگان و نـقش آفرینان هستند چنین می فرمایند:
«خواص کسانی هستند که از روی فکر و فهمیدگی و آگاهی تصمیم گیری می کنند، یـک راهـی را می شناسند و دنبال آن راه حرکت می کنند. وقـتی عـملی انـجام می دهند، موضع گیری مـی کنند، راهـی را انتخاب می کنند، از روی فکر و تـحلیل اسـت، می فهمند و تصمیم می گیرند و عمل می کنند.»[18]
دگردیسی فکری در عوام
و چهرۀعوام، که پیروند و در پی انحراف نخبگان و خواص، آنـها نـیز به انحراف کشیده می شوند را چنین مـعرفی می نمایند:
«عـوام کسانی هـستند کـه وقـتی جو به یکی سـمتی می رود اینها هم می روند، تحلیل ندارند. یک وقت مردم می گویند زنده باد، این هم نـگاه مـی کند و می گوید زنده باد، یک وقتی مـردم مـی گویند مـرده بـاد. ایـنها دنبال این نـیستند کـه ببینند چه راهی درست است، چه حرکتی صحیح است، بفهمند، بسنجند، تحلیل کنند، درک کنند.»[19]
با برداشت از سـورۀمـبارکۀحـمد، در تبیین صراط مستقیم و مصداقی که برای مـغضوب و ضـالّین آمـده، ویـژگی خـواص و عـوام را استفاده می کنند:
کسانی که نعمت داده شده اند دو گونه اند: یک عده کسانی که وقتی نعمت الهی را دریافت کردند، نمی گذارند که خدای متعال بر آنها غضب کند، و نمی گذارند گمراه بشوند. ایـن ها همان هایی هستند که شما می گویید خدایا ما را به راه این ها هدایت کن.
«غیر المغضوب علیهم»، با تعبیر علمی و ادبیش، برای «الذّین انعمت علیهم» صفت است. صفت «الذّین» این است که «غیر المـغضوب عـلیهم و لاالضالین»؛ آن کسانی که مورد نعمت قرار گرفتند امام دیگر مورد غضب قرار نگرفتند، «ولاالضالین»، گمراه هم نشوند. یک دسته هم کسانی هستند که خدا به آنها نعمت داد، اما نـعمت خـدا را تبدیل کردند و خراب نمودند، لذا مورد غضب قرار گرفتند، یا دنبال آنها راه افتادند، لذا گمراه شدند. البته در روایات ما دارد که «المغضوب علیهم» مراد یهودند، که ایـن، بـیان مصداق است، چون یهود تـا زمـان حضرت عیسی، با حضرت موسی و جانشینانش، عالما و عامدا مبارزه کردند.
«ضالین» نصاری هستند، چون نصاری گمراه شدند. وضع مسیحیت این گونه بود که از اوّل گمراه شـدند ـ حـالا لااقل اکثریتشان این طـور بـودند ـ اما مردم مسلمان نعمت پیدا کردند. این نعمت به سمت «المغضوب علیهم» و «الضّالین» می رفت. لذا وقتی امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فـرمود: فـلمّا ان قتل الحسین (صلوات اللّه علیه) اشتد غضب اللّه تعالی علی اهل الأرض[20] وقتی امام حسین کشته شد غضب خدا درباره مردم شدید شد. معصوم است دیگر، بنابراین، جامعۀمورد نعمت الهـی، بـه سمت غـضب سیر می کند، این سیر را باید دید. خیلی مهم است، خیلی سخت است، خیلی دقت لازم دارد. حالا خواصی کـه گمراه شدند شاید «مغضوب علیهم» باشند، عوام شاید «الضالین» باشند.»[21]
مسؤولیت خـواص و عوام
ویـژگی اثـرپذیری عوام از خواص بار مسؤولیت خواص را سنگین تر می کند. این که در منابع اسلامی آمده که: «اذا فسد العالِم فسد العـالَم»، آنـگاه که عالِم فاسد شود، جهان فاسد می شود، معطوف به همین ویژگی است.
«بـزرگ ترین گـناه انـسان های ممتاز و برجسته، اگر انحرافی از آنها سر بزند این است که انحراف آنها موجب انحراف بـسیاری از مردم می شود. وقتی دیدند سدها شکست، وقتی دیدند کارها بر خلاف آنچه کـه زبان ها می گوید، جریان دارد، و بـرخلاف آنـچه که از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می شود، رفتار می گردد، آنها هم آن طرف حرکت می کنند.[22]
سرنوشت عوام بستگی به شرایطی دارد که در آن زندگی می کنند و چون سرنوشت چیزی نیست که بتوان نسبت به آن بی تفاوت بـود باید مواظب بود جزو عوام نباشیم:
«یک عده عوام اند، تصمیم گیری ندارند. به شانس عوام بستگی دارد، اگر تصادفا در زمانی قرار گرفت که امامی سرکار است ـ مثل امام امیرالمؤمنین علیه السلام یا مثل امام راحـل (ره) ما ـ که این ها را به سمت بهشت می برد، خوب، این هم به ضرب دست خوبان، رانده خواهد شد و ان شاء اللّه به بهشت می رود. اگر اتفاقا طوری شد که در زمانی قرار گرفت کـه «وجـعلناهم ائمه یدعون الی النار»، «الم تر الی الدین بدلوا نعمت اللّه کُفرا و احلّوا قومهم دارالبوار جهنّم یصلونها و بئس القرار»، اگر در یک چنین زمانی قرار گرفت، به سمت جهنم خواهد رفت. پس باید مواظب بـاشید جـزو عوام نباشید».[23]
از دیدگاه مقام معظم رهبری معیار تمایز خواص از عوام، بصیرت است. آنچه سبب می شود انسان در این تقسیم بندی جزو خواص قرار بگیرد، روشن بینی، روشن دلی و بصیرت است. اگر ایـن نـبود جـزو عوام خواهد بود:
«نمی گویم جزو عـوام نـباشید یـعنی باید حتما بروید تحصیلات عالیه بکنید. نه! گفتم که معنای عوام این نیست. ای بسا کسانی که تحصیلات عالیه هم کردند و جـزو عـوامند، ای بـسا کسانی تحصیلات دینی هم کردند و جزو عوامند، ای بـسا کـسانی که فقیرند یا غنی اند و جزو عوامند. عوام بودن، دست من و شماست. باید مواظب باشیم عوام نباشیم، یعنی هـر کـاری مـی کنیم از روی بصیرت باشد. آن کسی که از روی بصیرت کار نمی کند عوام است. لذا مـی بینید قرآن دربارۀپیغمبر می فرماید: «أدعو الی اللّه علی بصیره اَنَا وَ مَنِ اتبعنی» یعنی من و پیروانم با بصیرت عمل می کنیم و دعـوت مـی کنیم و پیـش می رویم. پس اوّل ببینید جزو آن گروه عوامید یانه. اگر جزو گروه عوامید بـه سـرعت خودتان را از گروه عوام خارج کنید. سعی کنید قدرت تحلیل پیدا کنید، تشخیص بدهید، معرفت پیدا کنید.»[24]
عـملکرد خـواص در صـدر اسلام
در بررسی زمینه های انحراف جامعۀاسلامی، که سبب شد حادثۀکربلا برای نـجات اسـلام پدیـد آید، به عملکرد خواص می رسیم. به حوادث بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله که نگاه مـی کنیم، از اوّلیـن حـادثه که ماجرای سقیفه بود تا صف بندی سپاه کوفه در برابر امام حسین علیه السلام، مـی بینیم ایـن قشر از جامعه که تحت عنوان اصحاب در صدر اسلام شناخته شدند، در عمل به وظـایف خـود، کـه بیان حقایق در مواقع لازم و طرفداری عملی از حق بود، کوتاهی کرده اند.
و اما ما جراهای بعد از رحلت پیـامبر، چه شـد که در این پنجاه سال جامعۀاسلامی از آن حالت به این حالت برگشت؟ این اصـل قـضیه اسـت، که متن تاریخ را هم بایستی در این جا نگاه کرد. البته بنایی که پیامبر گذاشته بـود، بـنایی نبود که به همین زودی خراب شود، لذا در اوایل بعد از رحلت پیامبر که شـما نـگاه مـی کنید همه چیز غیر از همین مسأله وصایت ـ سرجای خودش است، عدالت خوبی هست، ذکر خوبی هـست، عـبودیت خـوبی هست. اگر کسی به ترکیب کلّی جامعۀاسلامی در آن سال های اوّل نگاه کند، مـی بیند کـه علی الظاهر چیزی به قهقرا نرفته است. البته گاهی چیزهایی پیش می آمد، اما ظواهر، همان پایـه گـذاری و شالوده ریزی پیامبر را نشان می دهد. ولی این وضع باقی نمی ماند. هر چه بـگذرد جـامعۀاسلامی به تدریج به طرف ضعف و تـهی شـدن پیـش می رود.[25]
آغاز سقوط خواص در تاریخ اسلام و خشت اوّل ایـن بـنای انحطاط با رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله فاصلۀزیادی ندارد:
«دوران لغزیدن خواصِ طرفدار حق، از حدود هـفت، هـشت سال بعد از رحلت پیغمبر شـروع شـد. اصلاً بـه مـسألۀخـلافت کاری ندارم. مسألۀخلافت جداست. کـار بـه این جریان دارم. این جریان، جریان بسیار خطرناکی است! همۀقضایا، از هـفت، هـشت سال بعد از رحلت پیغمبر شروع شـد. اوّلش هم از این جا شـروع شـد که گفتند: نمی شود که سـابقه دارهـای اسلام ـ کسانی که جنگ های زمان پیغمبر را کردند، صحابه و یاران پیغمبر ـ با مردم دیـگر یـکسان باشند! این ها باید یک امـتیازاتی داشـته بـاشند! به این ها امـتیازات داده شـد ـ امتیازات مالی از بیت المـال ـ ایـن، خشت اوّل بود. حرکت های انحرافی این طوری است، از نقطۀکمی آغاز می شود، بعدا همین طـور هـر قدمی، قدم بعدی را سرعت بیشتری مـی بخشد. انـحراف ها از همین جـا شـروع شـد تا به دوران عثمان رسـید ـ اواسط دوران عثمان ـ در دوران خلیفۀسوّم، وضعیت این گونه شد که برجستگان صحابۀپیغمبر، جزو بزرگ ترین سـرمایه دارهـای زمان خودشان شدند! توجه می کنید! یـعنی هـمین صـحابۀعـالی مـقام که اسم هـایشان مـعروف است ـ طلحه، زبیر، سعدبن ابی وقاص و امثال آنها ـ از بزرگان که هر کدامشان یک کتاب قطور سـابقۀافـتخارات در بـدر و حنین و جاهای دیگر داشتند، این ها جزو سـرمایه دارهـای درجـه اوّل اسـلام شدند.»[26]
عـوامل سـقوط خواص و عوام
مهم ترین مطلب در عبرت ها شناخت عوامل سقوط و لغزش خواص است. با توجه به جایگاه آنها در میان مردم، لغزش آنها سبب لغزش عوام خواهد شد. مقام معظم رهـبری رؤس این عوامل را در چند چیز معرفی نمایند:
1) دور شدن از یاد خدا و پیروی از شهوات
«ما باید بفهمیم بر سر آن جامعه چه بلایی آمد که سر بریده حسین بن علی علیه السلام ـ آقازادۀاوّل شخص دنیای اسلام و پسـر خـلیفۀمسلمین، پسر علی بن ابی طالب ـ در همان شهری که پدر او بر مسند خلافت می نشسته است، گردانده بشود و آب از آب تکان نخورد! ازهمان شهر افرادی به کربلا بیایند، او و اصحابش را با لب تشنه به شـهادت بـرسانند و حرم امیر المؤمنین را به اسارت بگیرند!
در این زمینه حرف زیاد است من یک آیه از قرآن را در پاسخ به این سؤال مطرح می کنم. قرآن جواب مـا را دادهـ است. آن درد را قرآن به مسلمین مـعرفی مـی کند. آن آیه این است که می فرماید: «فَخلف من بعد هم خلف اضاعُوا الصلوه و اتّبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا»[27]
عوامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی دو چـیز اسـت: یکی دور شدن از ذکر خـدا کـه مظهر آن نماز است فراموش کردن خدا و معنویت، حساب معنویت را از زندگی جدا کردن، توجّه و ذکر و دعا و توسّل و طلب از خدای متعال و توکل به خدا و محاسبات خدایی را از زندگی کنار گذاشتن و دوم «واتّبعوا الشـهوات» دنـبال شهوت رانی ها رفتن، دنبال هوس ها رفتن و در یک جمله دنیاطلبی، به فکر جمع آوری ثروت، مال و التذاد به شهوات دنیا افتادن. این ها را اصل دانستن و آرمان ها را فراموش کردن.»[28]
2) دنیاطلبی
«یکی از چیزهایی که عامل اصلی چـنین قـضیه ای شد، ایـن بود که رواج دنیاطلبی و فساد و فحشا، غیرت دینی و حساسیت مسؤولیت ایمان را گرفت. این که ما روی مسألۀفساد و فـحشا و مبارزه و نهی از منکر و این چیزها تکیه می کنیم، علت عمده اش این اسـت کـه جـامعه را تخدیر می کند. همان مدینه ای که اوّلین پایگاه تشکیل حکومت اسلامی بود بعد از اندک مدتی، به مرکز بـهترین مـوسیقیدان ها و آوازه خوان ها و معروف ترین رقاص ها تبدیل می شود، تاجایی که وقتی در دربار شام می خواستند بهترین مغنیان راخـبر بـکنند، از مـدینه آوازه خوان و نوازنده می آوردند.»[29]
3) بی تفاوتی پیروان حق
بی توجهی و بی تفاوتی پیروان حق نسبت به سرنوشت دنـیای اسلام را عامل دیگر معرفی می فرمایند:
«عامل دیگری که وضع را به آنجا رسانید و انسان در زنـدگی ائمه علیه السلام این مـعنا را مـشاهده می کند، این بود که پیروان حق که ستون های آن اساس واقعی بنای ولایت و تشیع محسوب می شدند، از سرنوشت دنیای اسلام اعراض کردند و نسبت به آن، بی توجه شدند و به سرنوشت دنیای اسلام، اهـمیت نمی دادند. بعضی ها، مدتی مقداری تحمّس و شور نشان دادند که حکام سخت گیری کردند، مثل قضیۀهجوم به مدینه در زمان یزید که این ها علیه یزید سر و صدایی به راه انداختند، او هم آدم ظالمی را فرستاد و ایـن ها را قـتل عام کرد. این گروه هم، همه چیز را به کلی کنار گذاشتند و مسائل را فراموش کردند. . . کار دو جناح حق و باطل که با هم مبارزه می کنند و به یکدیگر ضربه می زنند، بدیهی است. هـمچنان کـه جناح حق به باطل ضربه می زند. باطل هم به حق ضربه می زند، این ضربه تبادل پیدا می کند و آن وقتی سرنوشت معلوم می شود که یکی از این دو جناح خسته شود و هر کـه زودتـر خسته شد، او شکست را قبول کرده است.»[30]
4) ترس
یکی از عوامل بازگشت انسان های ضعیف از مسیر حق ترس است. در واقعۀکربلا همین عامل سبب شد که مسلم بن عقیل در کوفه تنها بماند. رهبر مـعظم انـقلاب می فرماید:
«کـاری که ابن زیاد کرد، یـک عـده از هـمین خواص را بین مردم فرستاد که مردم را بترسانند، مادرها و پدرها را، تا بگویند با چه کسی می جنگید؟ چرا می جنگید؟ برگردید، پدرتان را در می آورند، ایـن ها یـزیدند، ایـن ها ابن زیادند، این ها بنی امیه اند و این ها چه دارنـد، پول دارنـد، شمشیر دارند، تازیانه دارند، ولی آنها چیزی ندارند. مردم را ترساندند، به مرور همه متفرق شدند. آخرشب، وقت نماز عشا، هـیچ کـس هـمراه حضرت مسلم نبود، هیچ کس!»[31]
نقش خواص در پیدایش حادثۀکربلا
در تاریخ اسـلام بدترین شکل عملکرد خواص را در حادثۀعاشورا مشاهده می کنیم. آنها پس از مرگ معاویه، با علم به اینکه یزید لیاقت رهبری جـامعۀاسـلامی را نـدارد، از امام حسین علیه السلام برای بیعت دعوت کردند به کوفه بیاید تـا در رکـاب آن حضرت با یزیدیان نبرد کنند. در مرحله نخست به کمک آنها گروه زیادی از مردم کوفه با نـمایندۀآن حـضرت، مـسلم بن عقیل، بیعت کردند. اما در پی توطئه های بنی امیه و احساس خطر از جانب شـام و تـرس و وحـشتی که عبیداللّه زیاد به وجود آورد، صحنه را ترک کردند. رهبر معظم انقلاب در توضیح گوشه ای از عـملکرد خـواص در ایـن برهۀحساس از تاریخ اسلام چنین می فرماید:
«خوب، چرا چنین شد؟! من که نگاه می کنم، مـی بینم خـواص مقصرند! همین خواص طرفدار حق مقصرند! بعضی از این خواص طرفدار حق، در نهایت بـدی عـمل کـردند! مثل شریح قاضی! شریح که جزو بنی امیه نبود. کسی بود که می فهمید حـق بـاکیست! می فهمید اوضاع از چه قرار است! وقتی هانی بن عروه را به زندان انداختند و سـر و رویـش را مـجروح کردند، سربازان و افراد قبیله اش اطراف قصر عبید اللّه زیاد را گرفتند. ابن زیاد ترسید! آنها می گفتند کـه هـانی را کشتید. ابن زیاد به شریح قاضی گفت: برو ببین هانی زنده اسـت، بـرو بـه این ها بگو زنده است. شریح آمد، دید که هانی بن عروه زنده است، اما مـجروح اسـت. هـانی بن عروه گفت: ای مسلمان ها، این چه وضعی است! (خطاب به شریح) پس قـوم مـن چه شدند؟ مردند؟ چرا سراغ من نیامدند؟ چرا نمی آیند مرا از این جا نجات بدهند؟! شریح قاضی گـفت: مـی خواستم بروم و این حرف های هانی را به همین کسانی که اطراف دارالاماره را گرفته اند، بـگویم، امـا افسوس که جاسوس عبید اللّه، آن جا ایـستاده بـود! جـرأت نکردم یعنی چه؟ یعنی همین که مـا مـی گوییم ترجیح دنیا بر دین. شاید اگر شریح، همین یک کار را انجام می داد، تـاریخ عـوض می شد.»[32]
کوتاهی خواص سبب شد کـه تـاریخ به نـفع بـنی امـیه رقم بخورد. حرکت نا به جـای آنـها به خاطر ترجیح دنیا بر دین و ترس از کشته شدن موجب شهادت مـسلم بـن عقیل گردید:
«اگر خواص مسلم را تنها نـمی گذاشتند مثلاً صد نفر مـی شدند، ایـن صد نفر اطراف مسلم را مـی گرفتند، بـه خانۀیکی از آنها می آمدند و می ایستادند، دفاع می کردند، مسلم تنها هم که بود وقـتی مـی خواستند او را دستگیر کنند، چندین ساعت طـول کـشید! چـندین بار حمله کـردند مـسلم به تنهایی همۀسـربازان ابـن زیاد را ـ همان عده ای که آمده بودند ـ پس زد اگر صد نفر مرد با او بودند، مگر مـی توانستند او را بـگیرند؟! باز هم اطرافشان جمع می شدند.»[33]
به هـمین جـهت است کـه حـادثۀعـاشورا، دست مایه و ملقمه ای از عملکرد خـواص تلقی می گردد، چنان که امام حسین علیه السلام در مصاحبه ها، بیانیه ها و خطابه های بین راه از مکه تا کربلا، بـه ایـن نکات اشاره فرموده و پس از مشخص شدن کـامل وضـعیت، مـسؤولیت امـر را مـتوجه خواص ساخته است.
انـقلاب اسـلامی ایران و عبرت های عاشورا
هر تحلیل گر منصفی در ریشه یابی انقلاب اسلامی ایران، عنصر فرهنگ دینی را اگر تنها انگیزه انـقلاب مـردم ایـران معرّفی نکند، حداقل اساسی ترین و پررنگ ترین خواهد دانـست. رهـبر انـقلاب، کـه بـا اشـاره او همه چیز رقم می خورد، مجتهد عارف و فقیه وارسته ای بود که جز حرف دین و ایمان و اسلام از او شنیده نشد. کانون انقلاب مساجد، مظهر اسلام و پرستش بود. شعارهای انحرافی یـا اصلاً جایگاهی نداشت و یا بمحض این که عرض اندام می کرد در موج حرکت دینی و شعارهای مذهبی رنگ می باخت و محو می گردید.
«واسیلی توراجیف. کارشناس سیاسی نشریه آسیا و آفریقایی (رموز) در کتابی که حاوی مـقالات جـمعی از متفکران روسی پیرامون انقلاب اسلامی ایران است می نویسد: اعتقاد به دین الهی در کلیه برهه های انقلاب اسلامی ایران اصل برتری است که مانع ریشه دواندن خواسته های نفسانی در تغییرات اجتماعی جـامعه اسـلامی می گردد.[34]
این فرهنگ دینی که زیربنای انقلاب اسلامی ایران است، رنگ عاشورائی و حسینی دارد. از محرم شروع می شود و در قتلگاه جنگ تحمیلی و شهادت های حسینی وار، به اوج خود مـی رسد. شـعار عاشورائی هیهات منا الذّله از سپیددم انـقلاب تـا امروز که با شعار ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند پیوند خورده پر معناترین و زیباترین شعار است که با فشارها و دشمنی های روزافزون استکبار جـهانی روز بـه روز زنده تر و کارآتر می شود.
«اگر مـا پیـام امام حسین را زنده نگه می داریم، اگر نام امام حسین علیه السلام را بزرگ می شماریم، اگر این نهضت را حادثه عظیم انسانی در طول تاریخ می دانیم و برای آن ارج می نهیم برای این است که یاد آوری این حادثه بـه مـا کمک خواهد کرد که حرکت کنیم و جلو برویم و انگشت اشاره امام حسین علیه السلام را تعقیب کنیم و به لطف خدا به آن هدفها برسیم و ملت ایران انشاء اللّه خواهد رسید.»[35]
انقلاب اسلامی ایران که سـبب شـد اسلام دوبـاره تجدید حیات یابد و ارزش های الهی در جامعه حاکم گردد در تداومش عبرت های عاشورا را فراروی خود دارد.
«خیلی خوب اگر ایـن ارزش ها را نگه داشتید، نظام امامت باقی می ماند. آن وقت امثال امـام حـسین بـن علی علیه السلام دیگر به مذبح برده نمی شوند. اما اگر ارزش ها را از دست دادیم چه؟ اگر روحیه بسیجی را از دسـت دادیـم چه؟ اگر به جای توجه به تکلیف و وظیفه و آرمان الهی، به فکر تـجملات شـخصی خـودمان افتادیم چه؟ اگر جوان بسیجی، مؤمن و با اخلاص را ـ که هیچ نمی خواهد جز اینکه یک مـیدانی باشد که در راه خدا مجاهدت کند ـ در انزوا انداختیم و آن آدم پُر رویِ افزون خواه پرتوقع بـی صفایی معنویت را مسلط کـردیم چـه؟ همه چیز دگرگون خواهد شد. اگر در صدر اسلام بین رحلت نبی اکرم و شهادت جگرگوشه اش، پنجاه سال فاصله پیدا کرد، در روزگار ما ممکن است این فاصله خیلی سریعتر بشود و زودتر از این حـرف ها فضیلت ها و صاحبان فضائل ما به مذبح بروند. باید نگذاریم. در مقابل انحرافی که ممکن است دشمن بر ما تحمیل بکند باید بایستیم. پس عبرت گیری از عاشورا این است. نگذاریم روح انقلاب و فرزندان انقلاب در جامعه مـنزوی بشود.»[36]
بـا تجربه از تاریخ صدر اسلام و عبرت های عاشورا راه کار پیش گیری از سقوط خواص و رمز بقای انقلاب در مسیر واقعی اش را چنین بیان می کنند:
«تمسک به دین و تقوی و معنویت و اهمیت پرهیزگاری و پاکدامنی، این جا معلوم مـی شود، ایـنکه ما مکرر در مکرر، به بهترین جوان های این روز گار که شما باشید، این همه سفارش و تأکید می کنیم که مواظب سیل گنداب فساد باشید به همین خاطر است. امروز چه کـسی مـثل جوان های پاسدار است؟ همین پاسدارها و بسیجی ها، واقعا بهترین جوان هایند که در میدان علم و دین و جهاد، پیشرو هستند. در کجا چنین جوان هایی را سراغ داریم؟
نظیر این ها را خیلی کم داریم و در هیچ جای دنیا به ایـن کـثرت نـیست بنابراین، باید مواظب موج فـساد بود.
امـروز بـحمد اللّه خدای متعال، قداست و معنویت این انقلاب را حفظ کرده. جوان ها پاک و طاهرند، اما بدانید زیور و عیش و شیرینی دنیا، چیز خطرناکی است و دل های سـخت و انـسان های قـوی را می لرزاند. باید در مقابل این وسوسه ها، ایستادگی کرد. جـهاد اکـبری که فرمودند همین است.»[37]
و سرانجام برای جلوگیری از تکرار تاریخ و از دست ندادن فرصت ها همواره باید عبرت گیری از کربلا برای فرزندان انقلاب درس اوّل بـاشد و هـشدار رهبری مورد توجه:
وقتی امام حسین علیه السلام کشته شد، وقتی فـرزند پیغمبر از دست رفت، وقتی فاجعه اتفاق افتاد، وقتی حرکت تاریخ به سمت سراشیب آغاز شد، دیگر چه فـائده؟. . . اگـر خـواص در هنگام خودش، کاری را که لازم است، تشخیص دادند و عمل کردند، تاریخ نـجات پیـدا می کند و حسین بن علی ها به کربلا کشانده نمی شوند. اگر خواص بدفهمیدند، دیر فهمیدن، یا نفهمیدند و بـا هـم اخـتلاف کردند. . . معلوم است که در تاریخ کربلا تکرار خواهد شد.[38]
پی نوشت ها:
[1] سخنرانی در مشهد مقدس، 27/8/1359.
[2] همان.
[3] مـفردات راغـب مـادّه عبر.
[4] آل عمران، 137.
[5] قسمتی از آیه ی 111 سوره یوسف.
[6] دیدار با فرماندهان لشکر 27 حضرت رسول، 20/3/75.
[7] دیدار با فرماندهان گـردان ها و گـروهان ها و دسـته های عاشورای نیروی مقاومت بسیج، 22/4/71.
[8] خطبه های نماز جمعه تهران. 18/2/77.
[9] همان.
[10] همان.
[11] سخنرانی در جمع فرماندهان لشکر 27 حضرت رسـول، 20/3/75.
[12] همان.
[13] همان.
[14] همان.
[15] قـرآن کریم، آل عمران، 144.
[16] خطبه های نماز جمعه تهران، 18/2/77.
[17] بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع فرماندهان لشـکر 27 حـضرت رسـول، 20/3/75.
[18] همان.
[19] همان.
[20] اصول کافی، ج 1، ص 368.
[21] خطبه های نماز جمعه مقام معظم رهبری، 18/2/77.
[22] همان.
[23] بیانات مقام معظم رهبری در جمع فـرماندهان لشـکر 27 محمد رسول اللّه صلی الله علیه و آله، 20/3/75.
[24] همان.
[25] خطبه های نماز جمعه، 18/2/77.
[26] بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با فـرماندهان و نـیروهای لشـکر 27 حضرت رسول، 20/3/75.
[27] مریم، 59.
[28] دیدار با فرماندهان گردان ها، گروهان ها، دسته های عاشورای نیروی مقاومت بسیج، 22/4/71.
[29] بیانات مقام مـعظم رهـبری به مناسبت روز پاسدار، 5/10/74.
[30] بیانات مقام معظم رهبری به مناسبت روز پاسدار، 5/10/74.
[31] بیانات مـقام مـعظم رهـبری در دیدار با فرماندهان و نیروهای لشکر 27 حضرت رسول، 20/3/75.
[32] همان.
[33] همان.
[34] روزنامه جمهوری اسلامی ایران، ششم دی ماه 1374.
[35] از سخنان مـقام مـعظم رهـبری، در خطبه های نماز جمعه، 26/1/79.
[36] بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با فرماندهان گردان ها و دسـته های عـاشورا نیروی مقاومت بسیج، 22/4/71.
[37] بیانات مقام معظم رهبری به مناسبت روز پاسدار، 5/10/74.
[38] سخنان مقام معظم رهبری در جمع فـرماندهان و نـیروهای لشکر 27 محمد رسول اللّه، 20/3/75.
———برگرفته ازسایت حوزه———